من و نوشابه
شب بود
تاریکی و تنهایی
ناگهان اورا در ان طرف خیابان دیدم
به سویش دویم
کلاهش رابه طرف سوپر پرتاب کردم
لب های گرمم راروی لب های سرش نهادم
واز شیره ی وجودش نوشیم
این بود ماجرای من ونوشابه
شب بود
تاریکی و تنهایی
ناگهان اورا در ان طرف خیابان دیدم
به سویش دویم
کلاهش رابه طرف سوپر پرتاب کردم
لب های گرمم راروی لب های سرش نهادم
واز شیره ی وجودش نوشیم
این بود ماجرای من ونوشابه